"چگونه آموختم نگران نباشم و به بمب اتم عشق بورزم"
چند شب پيش داشتم از عرض يك خيابان فرعي رد ميشدم. دو طرف خيابان ماشين پارك شده. يك لاين به علت ترافيك بسته است و يك چس مثقال جا وجود دارد كه آدم بتواند به شكل تره يك بري از آن رد شود. اين لوكيشن صحنه اكشنی است كه ميخواهم برايتان تعريف كنم. هنوز لاه بسم الله خشك نشده بود كه ديدم يه چيزي مثل توپ كارناوال 36 داره به سمت من ميآد. من در ضمني كه يادم رفته بود چطور ميشه نفس كشيد ظرف هفت ثانيهاي كه تا دست بوسي ملك الموت فرصت باقي مانده بود مثل گربه گره خودم رو كشيدم عقب بين سپرهاي دو تا ماشين-
لوكيشن: شب - خارجي
من - اوه, چته يارو؟...
(ماشين ترمز ميكند - دنده عقب ميگيرد)
راننده- چي گفتي؟
من - همون كه شنفتي, اين چه طرز رانندگيه زاغارت؟
(راننده پياده ميشود. چيزي است بين گوريل انگوري و ترن هوايي نيويورك)
راننده - چه زري زدي گوزو؟
من - هيچي. ميگم اخوي اين چه طرز رانندگيه قربون شكلت نزديك بود قبضو بدي دستمون
راننده- گورتو گم كن ديگهام گه خوري مفت نكن
من - چشم
راننده - گمشو ديگه
من - ميرم. چشم. يكي از تخمام افتاد اين گوشه كنار. پيداش كنم ميرم.
چند شب پيش داشتم از عرض يك خيابان فرعي رد ميشدم. دو طرف خيابان ماشين پارك شده. يك لاين به علت ترافيك بسته است و يك چس مثقال جا وجود دارد كه آدم بتواند به شكل تره يك بري از آن رد شود. اين لوكيشن صحنه اكشنی است كه ميخواهم برايتان تعريف كنم. هنوز لاه بسم الله خشك نشده بود كه ديدم يه چيزي مثل توپ كارناوال 36 داره به سمت من ميآد. من در ضمني كه يادم رفته بود چطور ميشه نفس كشيد ظرف هفت ثانيهاي كه تا دست بوسي ملك الموت فرصت باقي مانده بود مثل گربه گره خودم رو كشيدم عقب بين سپرهاي دو تا ماشين-
لوكيشن: شب - خارجي
من - اوه, چته يارو؟...
(ماشين ترمز ميكند - دنده عقب ميگيرد)
راننده- چي گفتي؟
من - همون كه شنفتي, اين چه طرز رانندگيه زاغارت؟
(راننده پياده ميشود. چيزي است بين گوريل انگوري و ترن هوايي نيويورك)
راننده - چه زري زدي گوزو؟
من - هيچي. ميگم اخوي اين چه طرز رانندگيه قربون شكلت نزديك بود قبضو بدي دستمون
راننده- گورتو گم كن ديگهام گه خوري مفت نكن
من - چشم
راننده - گمشو ديگه
من - ميرم. چشم. يكي از تخمام افتاد اين گوشه كنار. پيداش كنم ميرم.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home