از پدرم يه بار وقتي داشت سيگار ميكشيد: پرسيدم: آقا جون. هيچوقت شده وقتي تو خونه خودت هستي احساس كني براي "خونه" دلت تنگ شده؟ شده هيچ وقت درست موقعي كه داري تو برف قدم ميزني احساس كني دلت ميخواد با صورت تو برف بخوابي و از جات تكون نخوري؟ يا وسط دي ماه احساس كني دلت براي " ديماه " تنگ شده؟ يا بري سفر و نخواي كه هيچ وقت برسي؟ شده تا حالا دلت بخواد بري بالاي يه ساختمون بلند و اون قدر داد بزني تا صدات بگيره و بعدش خودتو از اون بالا پرت كني پايين؟ يا اينكه نصف شب پاشي بري تو خيابون و تا صبح شهر رو پياده گز كني؟ شده تا حالا با تمام وجود بخواي گلوي يه پليس غريبه كه با تو هيچ كاري نكرده رو اونقدر فشار بدي تا خفه بشه؟ هيچ موقع دلت خواسته به يه دختر سانتي مانتال گوزو تجاوز كني؟
پدرم به سادگي گفت: نه
به خاطر همينه كه دوستش دارم. همين سادگياش قابل اعتمادمش ميكنه. اينكه نقش بازي نميكنه.
راستي عزيزم تو چي؟ تو ظرف اين مدت دلت براي من تنگ نشده؟ وقتي از يه جايي رد ميشي كه قبلاً با هم رفته بوديم دلت هواي منو نميكنه؟ هنوزم دلت ميخواد كه با هم باشيم؟ براي ريخت منحوس من, بدبيني احمقانه م, بوي گند سيگارم اخلاق گهم, اشتباهات بچهگانهام دلت تنگ نشده؟
براي دستها و نوك دماغ جوهريم, گند و كثافت نقاشيام, واقعاً دلت تنگ نشده؟ براي بدسليقهگيم تو لباس پوشيدن, حرص خوردن از اينكه چرا با اودوكلن دوش ميگيرم و ياد نميگيرم روي لباس نبايد اودوكلن زد چي؟
جداً ميشه براي يه همچين آشغالي آدم دلش تنگ نشه؟
بیا تمامش کنیم...
پدرم به سادگي گفت: نه
به خاطر همينه كه دوستش دارم. همين سادگياش قابل اعتمادمش ميكنه. اينكه نقش بازي نميكنه.
راستي عزيزم تو چي؟ تو ظرف اين مدت دلت براي من تنگ نشده؟ وقتي از يه جايي رد ميشي كه قبلاً با هم رفته بوديم دلت هواي منو نميكنه؟ هنوزم دلت ميخواد كه با هم باشيم؟ براي ريخت منحوس من, بدبيني احمقانه م, بوي گند سيگارم اخلاق گهم, اشتباهات بچهگانهام دلت تنگ نشده؟
براي دستها و نوك دماغ جوهريم, گند و كثافت نقاشيام, واقعاً دلت تنگ نشده؟ براي بدسليقهگيم تو لباس پوشيدن, حرص خوردن از اينكه چرا با اودوكلن دوش ميگيرم و ياد نميگيرم روي لباس نبايد اودوكلن زد چي؟
جداً ميشه براي يه همچين آشغالي آدم دلش تنگ نشه؟
بیا تمامش کنیم...